دارم پارسالم همین موقع ها رو میارم تو ذهنم. منى که شاید هنوز هیلى تغیر نکرده بودم. عاشق هم دانشکده ایم شده بودم که اولا حتى اسمش رو هم نمیدونستم
براى اینمه باهاش اشنا بشم خودم رو به دوست پسر دوستم نزدیک کردم و به واسطه ى فوت پدر بزرگم بهش نزدیک شدم. اون موقع ها تنها بیرون رفتم با این پسر برام تابو بود
دارم الان رو نگاه میکنم که برام اکى شده
ولى!
تفاوته بین اونى که با یکى دیگه تو رابطه بود و با منم بعله تا اینى مه الان هست
امروز تارا رضا رو میگفت
بگم منم یه حوریم چى؟
انى وى این رو دارم مینویسم چون دار میرم پیش نازنین
نازنینى که از سال پیش شروع کردیم از هم دور شدن. شروع شد دیدش عوض شدن. و الان من خیلى نزدیکترم به اونى که پارسال فکر میکرد منم!
این مسائل و رابطه ها رو هم نباید به نورا بگم!
تارا به سوخى گفت فقط من از گذشتت با خبرم! ولى شوخى نیست! ایوریا لازم نیست بدونم اینا رو
یکى از مسائلى که ازشون ناخوداگاه دورى میکنم همینه. جدا از اینکه تایم ندارم باهاشون باشم این هم هست
خیلى پیگیر نمیشم ببینمشون
خب کجا بودم؟
دالم میخواد دونه دونه بگم چیا عوض شده ولى وسطش درنیره. یا بهتبرئه کردن مشغول میشم یا اینمه نشون بدم خیلیم بد نیستا!
انى وى
پارسال تا امسااال خیلى اتفاقا افتاده
بکیش اینکه ادماى جدید. یادى اومدن تو زندگیم.
منى که یه جمع خاصى رو دورم داشتم حالا جمع ها و گروهاى مختلفى رو دارم.
من که پارسال میلاد برام خیلى زیاد و تک بود الان ....
ولى خب نمیدونم! پسوایى که هستن واقعا به نظرت اون فازین؟!
بعد میلاد روزبه بود که به محض اینکه خس کردم یه دارم یه چیزى میشه کشیدم عقب. البته که زیادى ضربتى و بچه گانه بود ولى خب همون گاودیه که دخترا به محض