اینکه طرف نحس بازى دربیاره یه بحثه و اینکه تو به این نحس بازیا جواب بدى بحث دیگس
این تویى که واود بازى ادما میشى.... و اجتزه میدى که ادما بازیشونو با تو ادامه بدن
تو اگه تله نداشته باشى یا بهش غلبه کنى خیلى بالغانه از کنار این بازیا رد میشى
اینکه طرف نحس بازى دربیاره یه بحثه و اینکه تو به این نحس بازیا جواب بدى بحث دیگس
این تویى که واود بازى ادما میشى.... و اجتزه میدى که ادما بازیشونو با تو ادامه بدن
تو اگه تله نداشته باشى یا بهش غلبه کنى خیلى بالغانه از کنار این بازیا رد میشى
"من دو روزه حالم خوبه"
و من دو روزه نیستم... الان من نباشم خوبى؟.... یا چون منم دقیقا وقتى اون نبود حتلم خوب بود اینطور فکر میکم؟
یکسری از کار ها هست که میخوام انجام بدم یا باید انجام بدم!
اول یه سری پول که باید بدم به ملت
1-روزبه ...4*95 که من خودم یکیشو باید بدم
2- نورا 66+34
3-یه سری خورد به بقیه 60
4-چادر حدود 300
5(-لنز؟ باید مشورت کنم...که اون 85 رو بگیرم یا 50 یا اصلا هیچ کدوم)
6-کادو واینا که میشه با 150 تومن بستش...بسته به اینکه چه بندی بگیرمه
بدون لنز حدود 700
یه سری پول باید بگیرم
1-یاسی117/5
2-شهلا34
3-شاهین137
4-ماشین
کلا 288
goproرو میحوام بشینم پاش قشنگ باهاش ور برم ببینم چه کارایی میش کرد باهاش...خلاصه که حلالش کنم
نغمه!...تا قبل عید باید حلال بشه...اصلا مهم نیست که الان هیچ عروسی ندارم!....باید برم و این سه تا جلسه رو تموم کنم
با مهدی تو راه برگشت حرف زدم
شاید اون بعدی که میگی برای امام زمان کاری رو انجام بدی یا ندی رو همه نفهمن!
تازه اینم زد به حتی و اینا که البته همین کمک کرد که بفهمه من چی دارم میگم
انی وی!...نمیدونم چرا بعد مذهبی قضیه رو گفتم!...الان که اکی شدم واقعا بهترم!...البته باید دید تا سه شنبه
شایدم اکیم چون بچه ها رو ندیدم!
امروز فهمیدم چیزی که کم اذیتم نکرده بود همین باری به هرجهت بودن بوده!....چه قدر بچرخیم؟
به خاطرهو تجربهه هم که باشه واقععا چه قدر دیگه؟
و اینکه من بسمه!...دیگه نمیکشم!
هنوز هم بزام عزیزن! واقعا! و اونایو که میخواستم رو حتما میخرم برای یادگاری و هدیه طور ولی کافیه!
من کارای مهم تری دارم
من باید!!! زبانم رو قوی کنم...این مسئله واقعا حیاطیه
واینکه مطالعاات مذهبی!...یه عالم وویس و کتاب
دارم فکر میکنم به یه لنز 85 فیکس با F1.4
چه قدر از ابن شاخه به اون شاخه میرم من!
پراکنده از سیر کلاس های که رفتم گفتم...دکتر اسذی رو میشناخت...حسینیه حاجیان.....از طفولیت میرفته انگار
بعد گفتم حالم بده کلا
فکر کنم اون فازمو نگرفت خیلی...قابل توضیحم نیست راستشو مبخوای
ولی صحبت کرد در مورد همون دوری و دوستی...انگار از قبل میخواست اینو بگه کلا
که اینا موندنی نستن...و سرمایه گذاری رو بودن اینا هیچ درست نیست
کم کن بودنات رو و برنامه داشته باش برای بودنت...حداقل دلت تنگ بشه!
مثلا خود من امروز کار خاصی نداشتم!ولی تدجیح دادم که نباشم!یه جوری باشه که دلت تنگ بشه
مثلا امروز شاید ناراحت شده باشی که با بچه ها نبودی ..... و منی که میگفتم حتی از این نبودن ناراحت هم نیستم...تعجب کرئ و گفت که خب چه بهتر
میگف اون که هستن کلا!...الان نه یه وقت دیگه
گفتم میخوام یه وقتایی نباشم ولی خب بجه ها ناراحت میشن.... میخوای باشی کهاونا حالشون خوب باشه ولی حال خودت نیست!
اون وقتی که برای اونا میذازی رو میتونی واسه کارای خودت بذاری خب!
و من که اینا همه رو میدونستم و میخواستم که یکس دیگه برام بگه...بشنوم....نه که فقط بخونم!
و ازش خواستم که در حد ایما و اشاره هم که شده کممک حال باشه