بانو

dream that you hold in your hand

بانو

dream that you hold in your hand

  • ۰
  • ۰

بعد از یه کلاس جبرانى استخر که حسابى شنا مردم اومدم خوابگاه پیش شه و ی

شه داره ماکارونى درست میکنه

ی هم پاى لپ تابه

منم زیر کولر دراز کشیدم و دارم رمان میخونم


مرد داستان یه ادم اخمو و جدى و پر از مشکلاته... که همه سعى دارن کمکش کنن... و اون تو سکوت فقط نگاه میکنه و هیچ کدوم رو قبول نمیکنه

ولى مسئله ى من خواهر و مادر این ادمن

زن هایى که با  پختن غذاهاى  مورد علاقش سعى دارن تو خانواده نگهش دارن

قضیه عذا نیست!

دعدغه خیلى بیشتر از غذاس


و من

منى که تو خوتبگاه دانشگاه شریف زیر کولر خوابیدم... براى ایندم میخوام چى کار کنم؟

براى مردم

براى پدر و مادرم

براى خواهر و دوستام

براى خودم!

شاید یکى از دلایلى که روان رو دوست دارم همینه؟

شناخت ادما و کمک بهشون

اگر صرف شناخت بود خب همین کلاساى شیرى و کنابا بس بود

ولى من میخوام با دانشم کمک کنم به بقیخ

مخصوصا نوجوون ها... 

ارزویى که داشتم که کسى بود و زندگى رو به من یاد میداد

من میخوام این کار رو بکنم

بزرگا میرن مشکلشون رو حل میکنن

ولى فکر کن همین بزرگا تو نوجوونیشون خیلى چیزا رو یاد میگرفتن!


درست کردم پاور پوینت

کار با وورد و تایپ

اینا مهمن هموز ضرورى نیستن! پس ذکارت به خرج بده

  • ۹۶/۰۳/۰۱
  • بانو جان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی