بانو

dream that you hold in your hand

بانو

dream that you hold in your hand

۲۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۶ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

از حال بد به حال خوب

کلاس از خال خوب به خال بد

سر اینکه ٥٠ تومن پول بدم و بیلم سر کلاساش شک داشتم

جمله ى یاسى که گفت من دیگه واسه این پول نمیدم تا یه حورى پولایى که دادمو ازش زنده کنم!... چه حوریشو خدا میدونه!

دو دل بودم که این ملاس رو برم سا نه!... و هدف اصلیم سوال درباره ى ذهن مشغولى این یک هفتم بود... روانشناسى

گفتم ٥٠ میدم و در عوض ازش راهنمایى میگیرم

میگن اگه یه چیزى رو پیدا کردى که براى تو بود دیگه ولش نکن! چون براى توا!

ثبت نام کردم و رفتم... بعد یه روز شلوغ... صبخانه و ماخ نیاوران و لمیز

بعد کلاسش که مطالب مفید داشت بالاخره خفتش کردم... دم راهروى اتاقاش...

که من میخوام تغییر رشته بدم به روان... از IT... کف کرد که از اى تى؟!!!!... واقعا درست ندارم!...میخوره تو ذوقت یا همچین چیزى... گفت برو سر کلاساى ارشد بشین... باز داشت میرفت... رفتم جلوتر.... میشه کیى رو معرفى کنین که تو این دمینه کمکم کنه؟.... تو برو سر کلاساى ارشد بشین.. بعد بیا خودم کمکت میکنم


میدونى؟

خیلى برام ارزش داشت!... این آدم ملتو از سرش هى وا میکنه! و اینکه گفت بیا پیش خودم خییییلى ارزشمند برد

یعنىباید منو میدى وقتى از توانگرى اومدم بیرون چه قدر حال خوبى داشتم... پر از امید


با تارا بعدش خوف زدم... گفت پس من چى؟... گلتم بیزنس...


فقط راهزنامو باید حذف کنم... از الان چراغ خاموش برو جلو... 

تو الان کسى بهت قول کمک داده که ادم این کاره.... تو سکوت برو جلو

  • بانو جان
  • ۰
  • ۰

مصحف

نزد اهل بیته

وحى هایى که بر فاطمه ى زهرا الهام شده

موهبت الهى

جز میراث دست امام


ایه ى ازدواج حضرت زهرا و امیرالمومنین

مرج البحرین..


خطبه ى فدک...حفظ...سند حقانیت شیعه و ابطال خلفا

به نور فاطمه اهتدیت... با نور فاطمه هدایت شدم... عبدالمنعم سودانى

  • بانو جان
  • ۰
  • ۰

نترسین

انکار دلیل میخواد!

بگو باور نمیتونم بکنم!

مگه تو در اون حایگاه بودى که انکار میکنى؟

بگو باور ندارم!

خرافه.... عدم اثبات اون رو ثابت کنى



کفر یعنى اینکه بدونم این سخن از امام نیست... بسازمش... و بگم از امامه... این میشه کفر



  • بانو جان
  • ۰
  • ۰

بخون

دانشنامع روابط سیاسى امام على با خلفا دکتر لباف

کافى

  • بانو جان
  • ۰
  • ۰

یه تار مو!


ما یفعل الله بعذابکم

خدا رو چه به عذاب شما!


اون گردن کشیه که شکسته میشه.... بیا برو :)


چرا همین رو نمیگى؟ من که نمیخوام شما رو عذاب کنم! خب برگردین


چمونه در برابر خدا؟

یه کارى میکنى و تازه میگى خوشمه!

بذار بیرون بعد شب بیا بگو خدا اخه دلت میاد منو اویزون کنى؟!

گردنکش نباش!

و ان شکرتم و امنتم


خدا جایى براى تردید قرار نداده... هستن مستضعفین فو العرض!... خدا نمیخواد ما رو عذاب کنه...


وقتى نکبره نباشه باز هم امیدى به بخشش هست... گرچه حکمش رو بشکنم ولى میخوام! که در ولایت تو باشم

غرور تو رو از ولایت الله بیرون میبره


  • بانو جان
  • ۰
  • ۰

فرق شیعه

فرق مختلف شیعه رو بخون

اسماعیلیه

زیدیه

که حابى میرسى میبینى ا! این همون فرقه ى فلانه !

و جایى میرسى که میبینى ملغطه اى از این هاس و اسم نداره

الفرق ... نوبختى

سرچ کن فرق شیعه

غالیان!

غلات... کسانى که غلو میکنند.... زیاده روى میکنند

  • بانو جان
  • ۰
  • ۰

ریشه

بعضى چیزا اصل و ریشتن

حتى اگه ظاهر پر زرق و برقى نداشته باشن ولى ریشتن و تو اونجا معناتو پیدا ویکنى

و اگر این ها باعث شرمندگى تو باشن میخواى اصلت رو نبینى

بپذیر و اون موقع خست که میتونى لذتشو ببرى

  • بانو جان
  • ۰
  • ۰

یه کتاب خوب خوندم

این نویسنده رو دوست دارم

کنار بعد عاشقانه اى که کتاباس داره به موضوع هاى دیگه و بهد هاى مختلف زندگىمیپردازه

این کتابى هم که ازش خوندم ذهن من رو به اون سمتى برد که این روز ها درگیرشم

١-هیچ رابین هودى وجود نداره... فقط خودت هستى یا میتونستى باشى

ادما فقط میتونن کمکت کنن... اون هم تو یه برهه ى کوتاه از زندگیت... بعدش باز خودتى

٢-زندگى بعد هاى مختلف داره.... یه سرى مارها رو باید انجام بدى تا مومیایى نشى

کتاب بخونى

موسیقى گوش بدى

تئاتر برى

عکاسى کنى

دوستا رو ببینى


و یه بعد مهمى که من همیشه درگیرش بودم ولى کارى براش نکردم درس و کاره

راستشو بگم؟... خسته شدم انقدر گفتم درس بخون و نخوندم

نه که نخونم... اونجور که باید نبود

براى همین دلم میخواد این ترم تموم بشه

این دانشگاه بره به امید خدا و بعد کااراى دیگه بکنم

دلم میخواد برم و بودن تو محیط درسىاون طرف رو امتحان کنم

شکر خدا از خرف مردم دور بودم همیشه ولى سابش همیشه هست

اینکه میخوام درس بخونم و چیزه ثابته که تغییر نمیکنه

من الان تو چى و کجاش موندم

هر چى میچرخم میرسم به اینکه باید زبان بخونم... ولى خب درس هامم هست که باید یه حور خوبى ببرمش جلو که تموم بشه

بیا و ملاساتو برو... اخرشه ... تموم شد!....درست تمومش کن این دو ماهو نیمو...

دارم فکر میکنم یه سامر سکول ریز در خد دو هفته برم

براى پاییز هم دنبال کرس باشم

و همین طور دانشگاه که براش اپلاى کنم

تابستون میخوام کار کنم

میتونم برم اصفهان.... خودش یه تجربس واقعا.... اونجا هم میتونى ادماى حدید ببینى و خودتو بسازى... محیط کار رو ببینى... 

اون تجربه ى شرکت و شهروز و عملکرد افتضاحم هنوز جلوى چشممه... ادیتم میکنه... اینکه گند زدم... اینکه یه موقعیت خوب داشتم و فرستادمش هوا... اخساس حقیر بودن میکنم... اینکه چه بدر مسئولیت پذیرنیستم... اینکه یه ماریو درست نمیتونم انجام بدم

فکر کردن به کلاس ccna هم همین حس رو برلم داره

یا کلاس روانى که نوشتم و با صدرا ن فتم و پولم هنوز دستشونه... اینم باید پیگیرى کنم


کلا کاراى نصفم اذیتم میکنه... مارایى که سروع شد و درست حلو نرفت


اهمال کارى!


پس بیا و اونا رو بریز دور.... الان تو دو تا کار مهم دارى....

١- دانشگاهو تموم کنى!.... این مستلزم اینه که بخونى و پاس کنى درس ها رو

٢-زبان.... شب و روز نداره...


این نیسه تا اول تابستون

بعدش دو تا مسئله ىدیگه شروع میشه.... کار... اینترشیپ.... اپلاى



کاراى نصفه: کد-شهروز!-اطلاعاتم از رشتم


از دست رفته ها: یه ریمام خوب-کارو پروژه تو این دانشگاه( خیلى ها بودن مثل تو و اینکه این بازه تموم شد! ولش کن و الانرو از دیت نده/ ریمام و پروژه رو خط بدن... برو و یه حاى دیگه درست شروع کن و ادامه بده وبهش برس

  • بانو جان
  • ۰
  • ۰

قد!

خب اعتراف میکنم که یه ملاک قوى که نمیتونم ازش چشم بپوشم قد و هیکل

خدا بهیر بگذرونه

و اینکه تازگیا بدفرم دارم باز زوم میکنم رو مال و خرید و ددر دودور

اینم بخیر کنه

و نکته اینکه " هیچ رابین هودى وجود نداره!"

  • بانو جان

طوفان

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • بانو جان